ن بابا راه افتاده بود
ی موضوع مسخره پیش اومد خیلی عصبی بود
ترسیدم بهونه کردم لباس بیاره ک برگرده خونه
ن بابا راه افتاده بود
ی موضوع مسخره پیش اومد خیلی عصبی بود
ترسیدم بهونه کردم لباس بیاره ک برگرده خونه
چرا نمیفهمیم من و تو همو
تنبلی رو میگه دیگه
شیرازیا یکم خسته ان همیشه
نمیدونم
واخ
آها پس خودت دیپورتش کردی
حالا دیگه شده، یکم بیشتر بصبر تا برسه
اوهوم
اگه اونطوری میومد فقط حالمون ب جا خوب بد میشد
بهترین کارو کردی پس