در سفینه نشسته بودم تنها میخواستم پاشم برم آبمیوه بیارم بخورم ک دستم خورد ب گلدان و گل افتاد شکست خیلی ناراحت شدم گفتم آبمیوه کوفتم شد ک ناگهان پسرم اومد گفت مامان بیا توپ بازی کنیم
تو خونه نشسته بودم حامله هم بودم بدجوری هوس شکلات کردم رفتم از تو کیفم پول برداشتم رفتم مغازه شکلات و آب خریدم همونجا جلو مغازه رو پله نشستم خوردم دندون درد گرفتم خواستم آبمو بخورم ک دزد خیر ندیده بردش
عالی
قوربونت برم
چه رویایی
مرسی مهتاب عزیز
دشمنت شرمنده جانم
خداقوت
خیلی خوب بود
مرسی که شرکت کردی
مرسی عشقم
چالش خوبی بود
اختیار دارید ما در خدمت همه هستیم
مرسی از لطف تون
اونایی که تنها گل می کشن توهم می زنن توپ شون سفینه فضاییه که داره آبمیوه می خوره
چرادیگه کلمه جدیدنمیذاری جمله بسازیم؟
در جاده منتهی به دریا لاکپشت به آرامی میرفت
ساعت از ده گذشته بود ماشین ها به سرعت نور از کنارش میگذشتن اما او با آرامشی وصف ناپذیر جاده را طی میکرد .دخترکی با کفش های صورتی در مقابلش ایستاد و اورا در آغوش گرفت .حالا لاکپشت نیز سوار بر همان ماشین هایی بود که با سرعت از کنارش میگذشتند .
قوربونت چرا دیگه ادامه ندادی خوب بود که
ساعت 6زیر نور ماه کنار دریا یه لاک پشت رو با ماشین صورتیم زیر کردم
خوب نگاهته
قربان شما
چشم میزارم سرم شلوغ بود نرسیدم امروز بیام