بچه ها بخدا خودمو دست بالا نمی گیرما ولی به بعضی چیزها فکر میکنم اعصابم خورد میشه همسرم شاسی بلند خریده خب چن روز پیش گفت حاضر شو بریم خانواده تو ببین خیلی ارزش قائل واسه خانواده من ولی فکر میکنم اونا اینطوری نیستن در مقابل منم حرصم میگیره میگم آخه چرا اینطوری میکنی هر جوری ان توهم اونطوری باش خب خواهرم اینا تازه صاحب خونه شدن رفتیم اونا رو ببینیم راهم یه ذره دوره خواهر شوهرم ماشینش خراب بود میخواست ببره بده تعمییر کار بعد به همسر من میگه تو دنبال من بیا اونو بدم تعمییر بعد سویچ ماشینو تو بده برو دنبال کارت من کارم تموم شد میام دنبال منم حرصم میگیره بخدا از خودشون چیزی بخواین نمیدن ها یبار دوتا ماشین گرفته بودیم یه روز کامل موند دستش رفتن گردش دنبال کارشون نیاوردن هیچ آخرسر همسرم از بیرون ماشین گرفت رفت دنبالش ماشین و آورد یا یبار اومد ماشینو گرفت برد کارشو کرد بعد آورد همسرم باز رسوند خونه شون حرصم میگه که چی حساب کردن مارو بدتر از ما هم کسی نیست در حالی که به برادرش ماشین نمیده تا سر کوچه بره
چجوری به همسرم بگم چی بگم آخه بهش واقعا موندم مثلا زنگ میزنه قرض میخواد تا آخر ماه بعد چن روز گذشته نمی زنه همسر من ناراحت میشه منم میگم خب نده میگه بخاطر تو دادم اون روز داداشم واسه فامیل همسرش گوشی خریده همسرم هم بخاطر من اقساطی گرفت داد گفتن چک نداره گفت باشه آخر ماه بزنه دو قسط بعد چن روز گذشت نزدن منم پیام دادم دوبار که زدین یا نه داداشم زنگ زده میگه ما پول کسی رو نخوردیم شما دومی باشین منم نشستم کلی گریه کردم که نه پول مال منه نه گوشی فقط اعصاب خوردی مال منه
خب با شوهرت صحبت کن که کمتر بهشون رو بده
همینایی که الان اینجا گفتی خیلی منطقیو خوبه همینارو به شوهرت بگو
آخه خانواده خودمن یهو میبینی رفتیم خونه اشون مثلا میگه ماشینت رو لازم دادم بده خب شما بگین ماشین ۴۰۰تومانی رو قرض میدن یا میگیرن
بخدا مشکل از شوهرم نیست که اونم تو رو در وایسی قرار میگیره اصلا هرچی دارم یا ندارم میگم مال خودمونه دیگه فرار نیست اختیار یه کسی دیگه قرار بدیم بعد خانواده خودم به من میگن تو خسیسی وفلان
من همیشه میگم این شوهر خوبه که واسه ادم میمونه
وقتی شوهرت خوبه پس ارامش خودتون خیییلی مهم تره
میتونی با خانواده خودتم جدددیییی حرف بزنی ناراحتم شدن اشکال نداره ولی خودت خیلی واضح و صریح بگو
بزار بگن
یه مدت که ببینن تو کوتاه نمیای دیگه هیییچ توقعی ازت ندارن
همین دیگه واضح و صریح نمیتونم چیزی بگم همسرم میگه تو بگو من هی خودمو میکشم کنار باز نمیشه ولی بخدا اگه مال اونا باشه من حتی نمیتونم ازشون چیزی بخوام
بخدا یه چیزی میگی دا نمی شناسی که الان از حرص دارم میترکم با یادم میفته
ببین عزیزدلم با خودت جدی باش
اگه مالت واست ارزش داره به جای حرص خوردن خیییلی رک برو بگو خوشم نمیاد همش از ما وسیله میگیرن نهایتا ناراحت نیشن ولی دیگه خیالت راحته راحت میشه
آخه میدونی فک میکنم کل خانواده ام ازم سو استفاده میکنن اعصابم خورد میشه از طرفی هم نمیخوام ترد شم
طرد نمیشی عزیزم نگران نباش یه مدت شاید باهات سرسنگین باشن ولی بعدش اوکی میشه
الان خواهر کوچکم قبلا ماجراشو گفتم پولمو گرفت و پس نداد خیلی خوبی کردم با بدی جواب داد حتی واسه بچه اش مادری کردم الان با اون حرف نمی زنم چون دوس نداشتم بیشتر ازاین سو استفاده کنه خواهر بزرگم هم به جای پادر میونی بینمون رو زد الان یدونه خواهرم رفت آمد دارم اونم که اینطوری
عزیزم مام با هییییچ کس رفت و امد نداریم
چون وقتی بودن همش اعصاب خوردی بود ولی الان که نیستن حداقل خیالمون راحته
نمیدونم بخدا آخه نه با مارو چی حساب کردن مگه از ماشین هم قرض میشه آخه الله اکبر بخدا چن بار رفتیم بیرون بیچاره همسرم هم بردنش با اون بوده هم خرج کردنش مثلا میگما انگار ماشین مال اوناست میگه من می رونم تو کنارم بشین مثلا میخواد اونو پشت فرمون ببینن
منم آخر سر بخدا همین کار رو میکنم فکر میکنم اعصابم خورد میشه بخدا اینهمه خوبی کردم یه ذره اشو هم ندیدن
بخدا الان ماشین مون ضرر میکنه بیچاره همسرم تو فکروخیاله الان یکی هم نمیگه چی شده
خب بده چه اشکال داره
چرا بس ما نمی تونیم چیزی در خواست کنیم ازشون فردا زد یه جای ماشین و داغون کرد چی فک میکنی میاد خرجشو میده چقدر ماشین ما افت میکنه وقت صرفش میشه